عادت یا عشق.....نمیدونم

من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم.‏‎.‎میدانم یک روز این ها را میخوانى

عادت یا عشق.....نمیدونم

من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم.‏‎.‎میدانم یک روز این ها را میخوانى



این حق من نبود یادت بره منو
یادت بره همه روزای روشنو
یادت بره نگام دلواپس تو بود
دستای بیکسم تنها کس تو بود
این حق من نبود تو بی خبر بری
من ساده باشم و تو ساده تر بری
من که رو حرف تو حرفی نمیزنم
من بعد رفتنت با دلخوشی بدم

من مبتلا به تو، تو در فکر فریب، این حق من نبود
میترسم از فریب، از سایه غریب، این حق من نبود

این حق من نبود شکستی عهدتو
گفتی نمیبری، کجا بردی دلو
کجا بردی دلو…
ساکت شدم ولی رضایتی نبود
درد و غمم زیاد شکایتی نبود
شکایتی نبود…

من مبتلا به تو، تو در فکر فریب، این حق من نبود
میترسم از فریب، از سایه غریب، این حق من نبود

من که به پای تو، نشسته ام ولی
شکستی قبلم و گفتی مسافری

این حق من نبود، تو این شهر غریب
اسیر تو بشم، با نیرنگ و فریب

من مبتلا به تو، تو در فکر فریب، این حق من نبود
میترسم از فریب، از سایه غریب، این حق من نبود


میان ماندن و نماندن تنها یک حرف ساده بود

از قول من به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد . . .


مهسا



امروز اصلا روز خوبی نیست

کلا این روز 21 مهر چند ساله که برام تبدیل به یک روز نحس و شوم شده

سال 85 بود و من حدوده 20 روز بود که وارد مقطع سوم راهنمایی شده بودم

تازه اولای مدرسه بود و همه خوشحال بودیم.

اما.......


اون اتفاق بد افتاد.

21 مهر سال 85 من بهترین و صمیمی ترین دوست اون روزام رو از دست دادم

امیدوارم الان روحش شاد باشه و بدونه که چقدر دلم براش تنگ شده

زینب ( مهسا ) خیلی دوست دارم

دلم میخواد خیلی زود بیام پیشت







ﺍﯾــﻨـــﻘـــﺪﺭ ” ﺗـــﻌـــﻮﯾـــﺾ ” ﻧــﮑــﻦ …
ﺑـــﻪ ﺧــــﺪﺍ ﮔـــﺎﻫـــﯽ ﻣــﯿــﺘــﻮﺍﻥ ﺭﺍﺑــﻄــﻪ ﻫــﺎ ﺭﺍ ” ﺗــﻌــﻤــﯿــﺮ ” ﮐـــﺮﺩ
ﺣـــﺘــﯽ ﺑـــﺎ ﯾـــﮏ ﻟـــﺒــﺨـــﻨـــﺩ عاشقانه





خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟!
بــــــــــریـــــــــــدی و خـــــــــــلاص..
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم.. می بینی ؟
تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است !!


هیچکس نفهمید که زلیخا مرد بود...!
میدونی چرا؟
مردونگی میخواد ,ماندن پای عشقی که مدام تو را پس میزند...


هرچه مغرور تر باشی تشنه ترند برای با تو بودن

و هرچه دست نیافتنی باشی بیشتر به دنبالت می آیند

اما امان از روزی که غروری نداشته باشی

و بی ریا به آنها محبت کنی

آنوقت تو را هیچوقت نمیبیند

و ساده از کنارت عبور میکنند


غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت …