ازمیان آدمهای هزار رنگ
دلباخته ی یک رنگی او شدم
افسوس گذر زمان بیرنگش کرد
کمرنگ و کمرنگ تر
و آخر محو.....
چه حرف بی ربطی ست که:
مـــرد که گریه نمیکند!
گاهی آنقدر بغض داری
که فقط باید مـــرد باشی
تا بتوانی گریه کنی
در این دنیا چه بسیارند...
آنهایی که در آرزوی قطعه ای نان جان می دهند...
و چه بسیار بیشتر که در آرزوی اندکی عشق می میرند
تنهــایـم ...
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...
خستــه ام ...
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...
ولــی رازی نـدارم...
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...
فقط خیلـی هـا را دوست دارم
عـاشــق کـه شـاخ و دم نــدارد....
حــواست که نبــاشـد
بی تــاب کـه بــاشـی
زُل بـزنی به یک نقطه
دلتــنگ کــه بـــاشـی
همـه چـیــز تمــــام است !
محــکـوم میشـوی بـه عــــشــــــــــــق... !!!
گاهی دوست دارم بدون پک زدن
فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد
شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
دل مرد را بشکنید
کمرش را بشکنید
اما غرورش را نشکنید..
مردی که التماس میکند دیگر چیزی برای شکستن ندارد..
بسیاری از «من هم دوستت دارم» ها
نتیجه رودربایستی ای هستند که «دوستت دارم» ها
ایجاد می کنند ، جدی نگیرید!
دیشب که باران آمد …
میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم
باز زیر چتر دیگرانی . . .
دنیا کوچکتر از آن است که گمشدهای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بیرحمترینشان در برف
آنچه بر جا میماند
رد پاییست و خاطرهای که هر از گاه
پس میزند مثل نسیم
پردههای اتاقت را!
وقــتی دست فــشردیــم
و قـــول دادیـــم ...
فقــــط ، دست تــو مـردانـه بــود!
و ... قـــــول ِ من !!