عادت یا عشق.....نمیدونم

من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم.‏‎.‎میدانم یک روز این ها را میخوانى

عادت یا عشق.....نمیدونم

من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم.‏‎.‎میدانم یک روز این ها را میخوانى


دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی …






ﻣﻄﻤﺌـــِﻦ ﺑﺎﺵ عزیزم

ﺁﺩﻣـــﯽ ﮐﻪ ﮔﻨـــﺪﻩ ﺗــﺮ ﺍﺯ ﺩﻫــﻨـﺶ ﺣــﺮﻑ ﻣــﯿﺰﻧـــﻪ

ﺁﺧــﺮﺩﻫـــﻨﺶ ﺟــــــﺮ ﻣﯿــــــﺨﻮﺭﻩ …




در لابه لای دلشوره ها و تـرس هایـم،

لب پرتگاه ایستاده ام..

میدانم دستـــــــم را نمیگیری..

فقط محض رضای خدا.. پرتــــــم نکــن…!!!


ﺩﺧﺘـــﺮﯼ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻏــﻬـﺎﺕ ﻓــﺮﯾـﺐ ﺩﺍﺩﯼ

ﻗــﺒـﻞ ﺍﺯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺑـﮕــــﯽ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﺍﺣـــﻤـﻖ ﺑـــﻮﺩ

ﺯﻳـــﺮ ﻟــﺐ ﺑــﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑـــﮕـﻮ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﻣــﻦ ﺁﺷــﻐــﺎﻟــﻢ ...!!!




"زنــدگــی" بــه مــن آمــوخـت
.
آدمهـا نه "دروغ" میگــوینــد
نه زیــر "حـرفشــان" می زننــد
.
اگـر چیــزی می گوینــد
صرفــا " احســاسشـــان " در همـــان لحظه اسـت
نبـایـد رویــش "حسـاب" کـرد !
.
.
.
همین . . .



ﻋﺰﯾﺰﻡ …
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯼ …
ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻪ
ﮔﻮﺭﺗﻮ ﮔﻢ ﮐﻦ …




عزیزم حتے دیگر نمیخواهم آرزویت باشم…
آرزو میڪنم
“او”
آرزوے تو باشد
و
آرزوی او…
“دیگرے”…






زمانی آرزوی هر روز دیدنت را داشتم،
اما هر روز ندیدنت آرزوی امروز من است . . !





عـــ ـشـ ــق میتواند …
فـاحشهـ بســازد از فرشته هـا …
اگــر معـشـــوق اشـتبـاهـ ـی باشــد …







ﻋﺸــــــﻖ
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮﻝ ﻣﯿﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” ﻣﯿﺨــــــــﻮﺍﺩ …
ﺗﺎﮐــــــــﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨــــﻢ : ﺁﺩﺩﺩددﺩﺩﻡ …!


پارسال تو این روز بود که یهو به سرم زد یه وبلاگ درست کنم و حرفای دلمو اونجا بنویسم !!

اما همیشه فقط حالمو توصیف میکرد.

هیچ وقت نخواستم به زبون خودم حرفامو بنویسم..همیشه مثل یه جمله ی عاطفی و احساسی حرفامو گفتم!

خلاصه خواستم بگم که امروز ( 26 تیر 92) وبلاگم یک ساله شد.

میخوام نظرات ( انتقاد یا پیشنهاد ) خودتون رو راجع به وبلاگم بگین..امیدوارم بتونه کارساز باشه و بهتر از روزهای پیش بتونم این وبلاگ رو مدیریت کنم !


از همتون ممنونم دوستای خوبم




باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود




هنوز منتظرم
وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی…





ﻣُﺒﻬﻢ ﺑﺎﺵ ...

ﺳَﺮﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎﺵ !

ﺧـﺂﮐﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...

ﻟﻌﻨﺘﯿﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍ

ﺁﺳﻔﺎﻟﺘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯾﺖ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ


آغوش من سرزمین تو بود؛


کاش قدری عرقِ میهن پرستی داشتی وطن فروشه لعنتی!




به قول محسن چاوشی عزیز :
" چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد "



ﺗـﻤـﺎﻣــ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳـﺘـــ ...
ﺗـــــــــﻮ ﻫﺮﮐـﺎﺭﯾـ ـ ـ ـ ﻫـﻢ ﺍﻧــﺠــﺎﻡ ﺩﻫــﯿـ ـ ـ ـ
ﺑـــــــﺂﺯ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾـ ـ ـ ﻣــﻦ ﺧـــــــﻮﺑـــــــــــﯽ ...♥




خوشابحالت که دلت خوش شد به زندگی ای که همش دم از نامردیش میزدی...
موقعی که تو مرا ترک کردی آخر مردانگی بود...





گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه ، شاید بی غــرور
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساســـم …




مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره …
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز …
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ….
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت …
مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش




اینجا تا لباس را سیاه نبینند

باور نمیکنند چیزی را از دست داده ای...!





انقدر زیبا عاشق او شده ای که ادم لذت میبرد از این همه خیانت
روزی هم اینگونه عاشق من بودی یادت هست لعنتی؟؟؟





دیر یا زود آتش هر عشق می خوابد ؛ کمی -
صبر کن! نسبت به هم بی اعتنا هم میشویم


از همان راهی که می آییم برخواهیم گشت

بعد از آن با سادگی از هم جدا هم می شویم





یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …
و
یک شب همه کَست میشه یک غریبه …





عــشــق مــثــل کـِـــشــی مــی مــونـــه

کـــه دو نــفـــر دارن مــیــکــشــن

اگـــه یـــکـــی ولـــش کـــنــه

دردش فــقــط واســـه کـــســیـــه کـــه هــنــوز اونــو نــگــه داشــتــه