-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 17:21
این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم شاید از این تنهایی در اومدم اینجا احساس فروشی شده عشق اجاره ای شده و تنهایی هم برای ما شده دستم را گرفت و با خود برد همه هرچقدر تلاش کردند نتوانستند چه قدرتی داره تنهایی
-
بوف کور
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 17:20
نخندو با خنده هات باز منو دلخور نکن نگو دلت با منه دیگه تظاهر نکن ببین ازت بریدم خسته ام از دورویی از تو برام چی مونده بجز بی آبرویی لبت یه چیزی میگه چشات یه چیزه دیگه من دیگه فهمیدم کدوم دروغ میگه بهم بگو از عشق تصور تو چیه وقتی که پیش منی چشات حریص کیه خیانت از سر تا پای تو میریزه تصورت از عشق چه نفرت انگیزه لبت یه...
-
دیوار بی در
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 17:19
توی این خونه پوسیدم خدایا مگه دیوار اینجا در نداره چقدر باید تحمل کرد بی عشق مگه دنیا در و پیکر نداره چشام کم سو شد از بس گریه کردم نمیدونم کی از این خونه میرم دارم میپوسم و چشم انتظارم دارم می میرم و از رو نمیرم ای سر به راه تر، ای سر به زیر تر، ای گوشه گیر تر هر لحظه خسته تر، هر لحظه تلخ تر، هر لحظه پیرتر دنیای من...
-
وقتی رفتم
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 13:04
دارم میرم واسه همیشه با تو بودن عمرا نمیشه سزای کار تو همینه تنها باشی واسه همیشه دارم میرم من از کنارت ندارم دیگه کاری به کارت پشت پا زدی به روزت میمیره عشق سینه سوزت کی واسه چشات می مردش کی واست غصه میخوردش کی تورو با همه غصه و غم ها و درداش به عشق رسوندت با رسیدن به تو که افسوس به تباهی می رسیدم مگه میشه دلو به کسی...
-
برای او...
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 13:04
اونی که عشق منو کشت خودش اینو خوب میدونه همه چیمو پاش گذاشتم که نرم و تنها بمونه واسه ی چشاش می مردم اما اون نخواست بدونه نمیدونم واسه ی چی نمیخواست پیشم بمونه
-
گوشی
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:38
گوشــی کـه تـو دسـت فشـرده نشــه... بـه خـاطرِ تـو بوسیـده نشـه... شــب کنــارِ بـالش گذاشــته نشـه... چنــدبـار بـه خاطـرِ پیــامای احتـمـالـی چکــ نشـه... گوشــی نیست کـه! صـرفــا همـون گــوشـت کــوبـه مَعـروفـه که باید بـخـاطرِ نداشتــن تــو روزی صَــد بار کوبـیـده شه بـه دیــوار ...!
-
دلتنگی
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:35
روزگاری خواهد رسید .... همچنان که در آغوش دیگری خفته ای به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی دلت هوایم را خواهد کرد به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را به یاد خواهی آورد خنده هایم را به یاد خواهی آورد اشک هایم را به یاد خواهی آورد حرف هایم را مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی: دلتنگت شده ام
-
بخشش
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:33
خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش بدخلقی هایم را فراموش کن بی اعتنایی هایم را جدی نگیر در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:33
بــــه ســـلامتـــی اونــــــایی که جــــــرئت دارن ومیـــگـــن: دیـــگـــه نمـــیخـــوامـــت نه اونـــــایـــــی کــــــه میگـــن: میــــــدونی تــــــو لایـــق بهـــتراز مـــنـــی...
-
فــــاصـله
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:31
فــــاصـله هـــرچقــــدر هــــم کــــم و کـــوچیـــک بـــــاشه ... بـــــازم بــــزرگـــه به دکمه اســـپــیـــس روی کیبــــوردت نگــــاه کــن ...!!!
-
سکوت
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:23
سکوت که میکنم میگویی خــــداحافظ ! لطفا دیگر سکوت هایـــــــم را تفسیر نکن اگر می توانستی معنی آن هـــــــا را بفهمی که، کارمان بــــــه خداحافظی نمی کشید ...
-
گوشزد
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 22:31
این پست رو گذاشتم واسه کسی که اومده بود و یه پیشنهادی داده بود خواستم بگم دوست عزیز اشتباه گرفتی من کسی نیستم که فکر میکنی میدونم که از طریق وب گفتگوهای تنهایی منو پیدا کردی و میدونم که اسمی که گفتی الکیه لطفا دیگه مزاحم نشو توقف بیجا مانع کسب است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 22:17
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟؟ با هم قدم میزنیم با هم میخوابیم دلم که می گیرد آغوشش را باز میکند و بر گونه هایم بوسه میزند اما نمیدانم دوستش دارم یا نه.. تنهاییم را می گویم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 22:16
کاش میفهمیدی برای اینکه تنهایم تورا نمیخواهم برعکس.. برای اینکه میخواهمت تنهایم....!!! با همه هم آغوش است عجب هرزه ایست این تنهایی..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 22:15
هـــــــــی فلانــــــــی تــو را مـن “تــــــــو” کـــردم، و گرنــه کــلمه ی “هوی” هــم زیــادت بــود واســه مــن “شــما شــما” نــکـن
-
تنهایی
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 22:14
تنهایی یعنی یه وقتهایی هست میبینی فقط خودتی و خودت... رفیق داری ولی همدرد نداری.. خانواده داری ولی حمایت نداری.. عشق داری تکیه گاه نداری.. مثل همیشه همه چی داری و هیچی نداری!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 21:35
با تــوام حــوا… تـــو مــگر سیــب را پــوسـت کنـده خـورده بــودی کــه دنیــا اینــــگونـه پــوسـت مــا را مـی کنــد…..؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 21:34
نــپـــرس هیـــچ نپـــــرس از دلــــم هـــمـــین چـــه خبــــر هـــمــــین چـــه میکنـــی ایــــن روزهــــا ســـوال بـــدی اســت !
-
زخم
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 21:33
من هم مثل همـه ی آدمـهــا درد دارم … حتـمـاً کـه نـبـایـد جـای زخـم هـایـم را بـه شمـا نـشان دهم
-
دیوونه
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 21:32
اینا که تو خیابون راه میرن و یهو با خودشون میخندن …. آدمایی هستن که با خاطره هاشون زنده ان ! دیوونه نیستن فقط یکم خسته ان …!
-
تنهایی من
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:26
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست. چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی...
-
روز بارانی
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:24
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیشبینیاش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکند حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:23
سردم سرد سرد دیگر تب هم ندارم هذیان هم نمیگویم… آرام شدم ، دیگر به یاد تو هم نیستم میترسم، شاید مرده ام!
-
یه حرفایی
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:10
یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست از اون حرفای تلخی که مثل شعر فروغ زیباست از اون حرفا که یک عمره به گوش ما شده ممنوع از اون حرفای بی پرده شبیه شعری از شاملو از اون حرفا که میترسیم از اون حرف که باید زد از اون درد دلای خوب از اون حرفای خیلی بد نگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهونی از اون حرفا که میدونم از اون حرفا...
-
آذربایجان
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 13:18
از زبان یاس که چه زیبا خواند... ...................................... ای کاش که حس ما یه تلقین بود کاش عاقبت قصه های تلخ این بود که هیو بیدار بشی تو از یه خواب ترسناک یه خواب پر از مرگ و اتفاق دردناک ولی ما بیداریم ببین عیدمون عزا شد میگم ما آره فرقی بینمون نذار چون ملت من تو این روزا سوگواره صبر ایران من رو فقط ایوب...
-
تکرار...( تقدیم به یه دوست)
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 10:21
ای آدمک کوکی صبح شد که تو بیدار شی مثل همه ی عمرت تکرار شی و تکرار شی صبحه ولی انگار نیست تو توی شبت غرقی بین شب و روز تو انگار که نیست فرقی شبهات مثل روزاته روزات همگی تکرار از دست همه سیری از دست خودت بیزار پرواز واسه تو مرده تو اوج نمیگیری بردی همه رو از یاد،از یاد همه میری تا فرصت هنوزم هست برگرد به خودت برگرد نو...
-
کجاست بگو
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 10:07
کجاست بگو..اونکه برات می مرده کو اونکه قسم می خورده که دوست داره اما بجاش با یه قسم هرچی که داشتی برده کو تنها شدی باز تف سر بالا شدی گذاشت و رفت دیدی دوست نداشت و رفت کجاست بگو اونکه برات می مرده و هرچی که داشتی برده کو اونکه یه باره اومد و آتیش به زندگیت زد و ازت برید اونکه دل ساده و تنهاتو به صلابه کشید یادت باشه...
-
آغوش
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 10:07
دلمــ یکــ آغوشــ میخواهـــــد کهــ بهــ جایــ شهوتـــ! همدرد باشــــد…. آغوشیــ کهــ اندازهــ ام باشـــد بیــ آنکهــ دستـــ بهـ سایز خود بزنمــ آغوشیـــ کهــ مرا بفهمـــد فقط همینــــ !!! دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تنش جایی باشد غیر از آن کنج تنهایی! تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد مثلا آغـــــوش تـــــــو !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 10:05
باید سر این واژه ها را زیر آب کنم وقتی که برای بودن تو هیچ تلاشی نمیکنند ... بـــه ســـلامتی اون کســـی کـــه بـــه یـــاد مـــا نیســـت امـــا یـــادش مـــارو داغــــــون کــــــرده.. نــــامــــردهــــا … چـــــند بُـغــض ؟ بـه یــک گــــلو …!؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 11:41
بعضی چیزها را باید بنویسم نه برای اینکه همه بخونن و بگن عالیه برای اینکه ” خفه نشم ” هـمـیـــن !!