عادت یا عشق.....نمیدونم

من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم.‏‎.‎میدانم یک روز این ها را میخوانى

عادت یا عشق.....نمیدونم

من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم.‏‎.‎میدانم یک روز این ها را میخوانى

دوتا شعر از خودم(نسخه ی جدید)

سلام دوستای خوبم
توی این پست دوتا شعر گذاشته بودم که خودم گفتم
خیلی لطف کردین که خوندین و نظر واقعیتونو بهم گفتین
چندتا اشکالی که بهم گفته بودین تصحیح کردم
و با فونت پر رنگتر نوشتم
امیدوارم خوب شده باشه
اینم نسخه ی جدیدش


...........................................................................

کاش بدونی


کاش بدونی تنگه دلم،واسه دوباره دیدنت
کاش بدونی شکستم از، رفتن و دل بریدنت

رفتنی که باعث شده ،خسته بشم از زندگی
از عشقی که واسم گذاشت، تنهایی و دل خستگی

کاش بدونی تو قلبمی، همیشه رویای منی
کاش بدونی تو زندگی تنها امید مریمی

کاش بدونی دوست دارم،برگرد بیا کنار من
بیا بذار تموم بشه، اشکهای بی امون من

تو که میگفتی تا ابد، هستی کنار قلب من
حالا چی شد که تو شدی ،باعث درد و رنج من

بیا بذار تموم بشه، تموم این درد و غما
بیا بمون کنار من، توی تموم لحظه ها

کاش بدونی دوست دارم، برگرد بیا کنار من
بیا بذار تموم بشه ، اشکهای بی امون من



عشق قدیمی
دیشب دلم گرفته بود، به یاد اون عشق قدیم
به  یاد اون عاشقی که ،میگفت دوست دارم همین

یه گوشه ای نشستم و ، رفتم تو فکر اون روزا
روزهای خوب و شادی که، عاشقشم دیوونه وار

روزهایی که حتی اونو ، چشام تو خوابم نمی دید
خاطره های نابی که، تو فکرشم خیلی شدید

وقتی تو این فکرا بودم، یادم اومد حرفهای تو
وقتی که میگفتی بهم ، هیچ وقت نشم عاشق تو

یادت میاد گفتی بهم، هستی برام فقط یه دوست
یادت میاد حتی دلت ، یه بار واسه دلم نسوخت

پس چرا کاری کردی که ، عادت کنم به بودنت
چرا بهم میگفتی که، یه شب بیام تو خلوتت

یادت میاد هرشب بهم ، میگفتی که تنگه دلم
دلم میخواد که امشبم، تو بغل تو سر کنم

چرا میگفتی اینارو ، وقتی که عاشق نبودی
تو که واسه جداییمون ، همش پی دلیل بودی

وقتی همش دلت میخواست ، از دل من جدا بشه
چرا گذاشتی دل من ، دیوونه ی چشات بشه

اما دیگه تموم شده ، هرچی که بود میون ما
خواستم بدونی که دیگه، منم گذاشتمت کنار

دلم واست شور میزنه، اینبار فقط واسه خودت
چون تورو من سپردمت ، به دست باد و سرنوشت

خواستم فقط بهت بگم ، برو پی کار خودت
چون دارم عادت میکنم، به این عذاب رفتنت

اما بدون اگه یه روز ، خوردی به یه صخره ی سنگ
هرجا که دوست داشتی برو ، ولی پیش من برنگرد



اگه بدونی

اگه بدونی من چقدر دلم تنگ شده
همه ی دلخوشیم همین یه آهنگ شده
در نمیاری اشک من احساسی رو
بغل نمیکنی اونکه نمیشناسی رو
اگه بدونی این روزا چقدر داغونم
چقدر مراقب وسایل این خونم
دعا کن اون روزای خوبمون برگرده
ببین ندیدنت چقدر شکستم کرده
خسته ام کرده
اگه بدونی از این خونه میرم چی
اگه بدونی من از غصه پیرم چی
اگه بدونی عکساتو بغل کردم
اگه بدونی من دارم میمیرم چی
اگه بمونی مشکلاتمون حل میشه
همه چی اینجا مثل روز اول میشه
اگه تو مثل سابق عاشق من بودی
برت میگردونم جایی که قبلا بودی


واسه یه نفر خاص


شاید آرام تر میشدم
فقط و فقط
اگر میفهمیدی
حرفهایم به همین راحتی که می خوانی
نــــوشته نشده اند!!



دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن
اینجا نه بینیِ کـسی دراز می شود !
نه گـُـرگی به گله ات میزند !


سفت بغــــلش کن
محکــم ببوسش
نگران نبــــاش !
کم کم به این یکی هـــــم عادت می کنی....
زانو رو میــــگم ...!!!


من براى تنها نبودن آدمهاى زیادى دوروبرم دارم
آن چیزى که ندارم کسى براى باهم بودن است . . .




حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد
دلخوری هـــــــامـــــــان
دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان
و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن
با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد
کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟


محال

دارم عاشق میشم لحظه به لحظه
نگو عشقم به تو گناه محضه
نگو این لحظه ها ارزش ندارن
یه ثانیه اش به این دنیا می ارزه
نشد هیشکی مثل من عاشق تو
نداره هیشکی اینجوری هواتو
نگو از عاشقی خسته و سیری
نگیر از من غم خیس چشاتو
دلم تنگه بکن فکری به حالم
به من نگو تو رویای محالم
اگه حتی تو بیداری نمیشه
بذار با تو باشم توی خیالم
دوست دارم پشیمونم نمیشم
دارم عاشق تر از گذشته میشم
اگه حتی یه روز باشه قبوله
بیا واسه یه روز بمون تو پیشم
دلم تنگه بکن فکری به حالم
به من نگو تو رویای محالم
اگه حتی تو بیداری نمیشه
بذار با تو باشم توی خیالم

عکس تو

اما شبا یواشکی وقتی که هیشکی نیست پیشم
گوشیمو روشن میکنم به عکس تو خیره میشم
دیگه منم و غربت اشکهای بی امون من
به کی بگم دیوونتم به کی بگم تنگه دلم

انشاء

موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟
- به نام خدا
فرسنگ ها دور از آغوشش . . .


عاشقانه

عاشقانه هایی که برایت مینویسم
مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!
یخ میکنند و باید دور ریخت!
فنجانت را بده دوباره پر کنم . . .


فرار

گاهی فرار می کنم
از فکر کردن به تو ..
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم ..


بودن یا نبودن

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است



پل

هیچ پلی
مرا با این همه فاصله به چشمان تو پیوند نمی زند
می دانم
هر چه من بیشتر جلو می آیم
رانش چشم های تو
فاصله را بیشتر می کند . . .


صرفا جهت اطلاع


ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه !
اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی
اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه …
میشد مغــــــــز !
دلـــــه ..
نمی فهمــــــه … !
خواستم اطلاع بدم…

حال آدم خراب پرسیدن ندارد
اما …
دستانش گرفتن دارد . . .



مژدگانی


جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام  “زندگی ام”

درد دل با خدا

خیلی سخته کسی رو دوست داشته باشی اما اون دوست نداشته باشه

کسی که توی چند روز بدجوری بهش وابسته بشی

کاری کنه که تمام درد و غم هات یادت بره

اما خیلی زود بفهمی موندنی نیست

و اصلا نیومده که بمونه و زود باید بره
و با رفتنش یه غم بزرگ واست یادگار بذاره
این درد با هیچی آروم نمیشه
این منصفانه نیست اما باید باهاش کنار بیای
شاید سهم بعضیا از زندگی فقط تنهایی و بی کسیه

خدایا
کمکم کن
یا کسی رو بهم هدیه نده یا اگه میدی پسش نگیر
آخه آدمها هم هدیه هاشون رو پس نمیگیرن
تو که خدایی و جای خود داری...

 

واسه یه نفر خاص

از تو دل بریدن داغونم میکنه
دوری از پیش تو دیوونم میکنه
نذار پیشم بیاد دوباره تنهایی
نه حرفشم نزن نگو از جدایی
اگه تو نباشی از دلم جدا شی
بی تو من می میرم
بگو که می مونی
تو اینو میدونی کنارم باشی جون میگیرم




بیخیال

اشکایی که بی هوا رو گونه هام می ریزه
قلبی که از همه ی خاطره ها لبریزه
دلی که میخواد بمونه تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره...
بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده
آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه
مثه تنهایی میمونه با تو همسفر شدن
توی شهر عاشقی بیخودی در به در شدن
حال و روزمو ببین تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت

لبخند

لبخندش را تقسیم کرد . . .
خنده اش به من رسید ;لبهایش به دیگری . . .

خدایا ممنونم
دقیقأ همونجایی دستمو گرفتی
که میتونستی مچمو بگیری…



نگاه

متنفرم از نگاه هایی به سوی من…

که هیچ نمی جویند جز یک زن…!!



آلزایمر

آلزایمر درد نیست!
براى بعضى ها درمان است…




بعد از رفتنش موهایم را ازته زدم!

خاطره ی دستانش
دیوانه ام میکرد!